797- وعن أبي هريرة رضي اللَّه عنه، قال: بينما رَجُل يُصَلِّى مُسْبِلٌ إِزَارَه، قال له رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم:« اذهَب فَتَوضأْ» فَذهَب فَتَوضَّا، ثم جاءَ، فقال: «اذهبْ فَتَوضَّأْ » فقال له رجُل: يا رسول اللَّه. مالكَ أَمرْتَهُ أَن يَتَوَضَّأَ ثم سَكَتَّ عنه؟ قال: « إِنه كانَ يُصلِّى وهو مُسْبلٌ إِزاره، إِن اللَّه لا يقْبلُ صلاةَ رجُلٍ مُسبِلٍ ». رواه أبو داود بإِسنادٍ على شرط مسلم.

 

797- از ابو هريره رضی الله عنه روايت است که:

در اثنائی که مردی نماز می خواند، ازارش کشان بود. رسول الله صلی الله عليه وسلم  به وی فرمود: برو وضوء گير. پس رفت و وضوء گرفت و سپس آمد. باز به وی فرمود: برو وضوء گير. و مردی به وی گفت: يا رسول الله صلی الله عليه وسلم  چه شد که وی را امر کردی که وضوء گيرد و باز از وی سکوت نمودی؟

فرمود: او نماز می خواند، در حاليکه ازارش کشان بود و خداوند نماز مردی را که ازارش کشان باشد، نمی پذيرد.

ش: وی را دستور فرمود که وضوء گيرد تا گناه کشان بودن ازارش بدين وضوء گرفتن محو و زائل گردد.

 

798- وعن قَيسِ بن بشرٍ التَّغْلبيِّ قال: أَخْبَرنى أبي وكان جليساً لأبي الدَّرداءِ     قال: كان بِدِمشقَ رَجُلٌ من أَصحاب النبى صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم يقال له سهلُ ابنُ الحنظَليَّةِ، وكان رجُلاً مُتَوحِّداً قَلَّمَا يُجالسُ النَّاس، إِنَّمَا هو صلاة، فَإِذا فرغَ فَإِنَّمَا هو تسبيح وتكبيرٌ حتى يأْتيَ أهْلَه، فَمَرَّ بِنَا ونَحنُ عِند أبي الدَّردَاء، فقال له أَبو الدَّردَاء: كَلِمةً تَنْفَعُنَا ولا تضُرُّك، . قال: بَعثَ رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم سريَّةً فَقَدِمَت، فَجَاءَ رَجُلٌ مِنهم فَجَلسَ في المَجْلِس الذي يَجلِسُ فِيهِ رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، فقال لرجُلٍ إِلى جَنْبه: لَوْ رَأَيتنَا حِينَ التقَيْنَا نَحنُ والعدُو، فَحمَل فلانٌ فَطَعَن، فقال: خُذْهَا مِنِّى . وأَنَا الغُلامُ الغِفَارِي، كَيْفَ تَرى في قوْلِه؟ قال: مَا أَرَاهُ إِلا قَدْ بَطَلَ أَجرُه. فسَمِعَ بِذلكَ آخَرُ فقال: مَا أَرَى بِذَلَكَ بأْسا، فَتَنَازعا حَتى سَمِعَ رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم فقال: « سُبْحان اللَّه؟ لا بَأْس أَن يُؤْجَرَ ويُحْمَد » فَرَأَيْتُ أَبا الدَّرْدَاءِ سُرَّ بِذلك، وجعلَ يَرْفَعُ رأْسَه إِلَيهِ وَيَقُول: أأَنْتَ سمِعْتَ ذَلكَ مِنْ رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم،؟ فيقول: نعَم، فما زال يعِيدُ عَلَيْهِ حتى إِنّى لأَقولُ لَيَبرُكَنَّ على ركْبَتَيْه.

      قال: فَمَرَّ بِنَا يَوماً آخَر، فقال له أَبُو الدَّرْدَاء: كَلِمَةً تَنفَعُنَا ولا تَضُرُّك، قال: قال لَنَا رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم:« المُنْفِقُ عَلى الخَيْلِ كالبَاسِطِ يَدَهُ بالصَّدَقة لا يَقْبِضُهَا» .  ثم مرَّ بِنَا يوماً آخر، فقال له أَبو الدَّرْدَاء: كَلِمَةً تَنْفَعُنَا وَلا تَضرُّك، قال: قال رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم:« نعْمَ الرَّجُلُ خُرَيْمٌ الأَسَدي، لولا طُولُ جُمته وَإِسْبَالُ إِزَارِه » فبَلغَ ذلك خُرَيماً، فَعجَّلَ فَأَخَذَ شَفرَةً فَقَطَعَ بها جُمتَهُ إِلى أُذنيْه، ورفعَ إِزَارَهُ إِلى أَنْصَاف سَاقَيْه. ثَمَّ مَرَّ بنَا يَوْماً آخَرَ فَقَالَ لَهُ أَبُو الدَّرْدَاء: كَلِمةً تَنْفَعُنَا ولاَ تَضُرُّكَ قَال: سَمعْتُ رسُولَ اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم يقُول: « إِنَّكُمْ قَادمُونَ عَلى إِخْوانِكُم. فَأَصْلِحُوا رِحَالَكم، وأَصْلحوا لبَاسَكُمْ حتى تَكُونُوا كَأَنَّكُمْ شَامَة في النَّاسِ، فَإِنَّ اللَّه لاَ يُحبُّ الفُحْشَ وَلاَ التَّفَحُش ». رواهُ أَبو داود بإِسنادٍ حسن، إِلاَّ قَيْسَ بن بشر، فاخْتَلَفُوا في توثيقِهِ وتَضْعفيه،  وقد روى له مسلم.

 

798- از قيس بن بشر تغلبی روايت شده که گفت:

پدرم مرا خبر داده و او همنشين ابوالدرداء بود و گفت: در دمشق مردی از اصحاب پيامبر صلی الله عليه وسلم وجود داشت که به او ابن الحنظليه گفته می شد و او تنهائی را بسی دوست می داشت وبسيار کم با مردم همنشينی می کرد و آنهم فقط نماز بود و چون از آن فارغ می شد، همهء کارش تسبيح و تکبير بود تا به خانه اش می آمد. وی از کنار ما گذشت، در حاليکه ما نزد ابوالدرداء بوديم و ابوالدرداء به وی گفت: سخنی بگو که به ما نفع رساند و به تو هم ضرر نکند.

گفت: رسول الله صلی الله عليه وسلم  سريهء را فرستادند و آن سريه باز آمد و مردی از ميان شان آمده و در مجلسی که رسول الله صلی الله عليه وسلم  در آن می نشست، نشسته و به مردی که در کنارش بود، گفت: کاش ما را می ديدی وقتی که با دشمن روبرو شديم و فلانی حمله کرد و فلانی به نيزه زد و گفت: بگير از من که بچهء غفاری هستم. در اين گفته اش چه نظر داری؟

گفت: گمان می کنم که عملش را باطل نمود. و ديگری آن را شنيده و گفت: من بدين کار باکی نمی بينم و با هم دعوا کردند، چنانچه رسول الله صلی الله عليه وسلم  شنيده و فرمود: سبحان الله پروائی ندارد که مزد داده شو و توصيف کرده شود. سپس ديدم که ابوالدرداء بدين امر شاد شد و سرش را بطرف او بلند نموده و گفت: آيا تو اين را از رسول الله صلی الله عليه وسلم  شنيدی؟ و می گفت بلی! و همينطور تکرار می نمود، تا اينکه با خود می گفتم: شايد به زانو بيفتد.

گفت: روز ديگری از کنار ما گذشت و ابو الدرداء به او گفت: سخنی گو که به ما نفع کند و به تو زيان نرساند.

گفت: رسول الله صلی الله عليه وسلم  به ما گفت: آنکه در راه تربيت اسب مصرف و خرج نمايد، مانند کسی است که دست خود را برای صدقه دادن گشوده و آن را بسته نکند.

باز روز ديگری ازکنار ما گذشت و ابوالدرداء به وی گفت: برای ما سخنی گو که به ما نفع رسانده و به تو زيان نرساند.

گفت: رسول الله صلی الله عليه وسلم  فرمود: خريم اسدی مرد خوبيست، اگر چنانچه مويهای سرش دراز و ازارش کشان نمی بود. اين خبر به خريم رسيد و او تعجيل نموده تيغی را گرفته و با آن کاکلش را تا گوشهايش قطع نموده و ازارش را تا نصف ساقش بالا نمود.

باز روز ديگری ازکنار ما گذشت و ابوالدرداء به وی گفت: برای ما سخنی گو که به ما نفع رسانده و به تو زيان نرساند.

گفت: از رسول الله صلی الله عليه وسلم  شنيدم که می فرمود: شما نزد برادران تان قدوم می آوريد، از اين رو جايگاه ها و لباسهای خود را درست کنيد، و گوئی مانند خال سياه در ميان مردم باشيد، زيرا خداوند بدلباسی و بدشکلی را دوست نمی دارد.

 

799- وعن أبي سعيدٍ الخدْرِيِّ رضيَ اللَّهُ عنه قال: قَالَ رسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم « إزرَةُ المُسلِمِ إِلى نصْفِ السَّاقِ، وَلاَ حَرَجَ أَوْ لا جُنَاحَ فيما بَيْنَهُ وَبَيْنَ الكَعْبَيْن، فَمَا كانَ أَسْفَلَ منَ الكعْبَينِ فَهَوُ في النَّارِ، ومَنْ جَرَّ إِزارهُ بَطَراً لَمْ يَنْظرِ اللَّه إِلَيْهِ». رواهُ أَبُو داود بإِسنادٍ صحيح.

 

799- از ابو سعيد خدری رضی الله عنه روايت است که:

رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: ازار مسلمان تا نصف ساق است ومشکلی نيست. يا فرمود: گناهی نيست که در ميان ساق و شتالنگ (قوزک پا) باشد و آنچه از شتالنگ پايين تر باشد، پس آن در دوزخ است. و کسی که از روی کبر ازارش را کشان کند، خداوند بسويش نظر نمی کند.

 

800- وعن ابنِ عمر رضيَ اللَّه عنهما قال: مَرَرْتُ عَلى رسُولِ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم وَفي إِزاري اسْترْخَاء. فَقَال: « يا عَبْدَ اللَّه، ارْفَعْ إِزارَكَ » فَرفعتهُ ثُمَّ قَال: «زِدْ»، فَزِدْت، فَمَا زِلْتُ أَتَحرَّاها بَعْد. فَقَالَ بَعْض القُوْم:إِلى أَيْن؟ فَقَال: إِلى أَنْصاف السَّاقَيْنِ». رواهُ مسلم.

 

800- از ابن عمر رضی الله عنهما روايت شده که گفت:

از کنار رسول الله صلی الله عليه وسلم گذشتم، در حاليکه ازارم سست شده بود، (يعنی کشاله شده بود). پس فرمود: ای عبد الله ازارت را بالا کن. من آن را بالا کردم، باز فرمود: زيادتر بالا کن، من زيادتر بالا کردم و بعد از آن هميشه آن را در می يافتم. بعضی از گروه گفتند: تا کجا؟

گفت: تا نصف های ساق.

 

801- وعنه قال: قالَ رسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم:« مَنْ جَرَّ ثَوبَه خيلاءَ لَمْ يَنْظُرِ اللَّه إِلَيْهِ يَوْمَ القيامِةِ » فقالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فَكَيْفَ تَصْنَعُ النِّسَاءُ بِذُيُولِهن، قال: « يُرْخينَ شِبْراً». قَالَتْ: إِذن تَنكَشفُ أَقْدامُهن. قال: « فيُرْخِينَهُ ذِراعاً لاَ يَزِدْنَ ». رواهُ أبو داود، والترمذي وقال: حديث حسن صحيح.

 

801- از ابن عمر رضی الله عنهما روايت شده که:

رسول الله صلی الله عليه وسلم  فرمود: آنکه از روی کبر، جامه اش را کشان کند، خداوند در روز قيامت بسويش نظر نمی کند، پس ام سلمه گفت: زنها، به دامنهای خود چه می کنند؟

فرمود: يک وجب رها کنند.

گفت: اگر چنين کنند، قدمهای شان ظاهر می گردد.

فرمود: يک گز آن را رها کنند و بر آن نيفزايند.